جدول جو
جدول جو

معنی صید کردن - جستجوی لغت در جدول جو

صید کردن
جانوری را شکار کردن، اشکردن، اصطیاد، شکردن، شکریدن، اقتناص، بشکریدن، شکاریدن
تصویری از صید کردن
تصویر صید کردن
فرهنگ فارسی عمید
صید کردن
شکردن شکار کردن اندر آن مرغ خانگی نپرد زانکه باز از هوا ورا شکرد (سنائی) شکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شید کردن
تصویر شید کردن
ریا و تزویر کردن، سالوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وید کردن
تصویر وید کردن
چاره کردن علاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارید کردن
تصویر ارید کردن
کندن پر مرغ یا افکندن آن درآب گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعید کردن
تصویر بعید کردن
روانه کردن، پنهان شدن روانه کردن، خود را غایب کردن پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند کردن
تصویر بند کردن
اسیر کردن، دربند کردن، چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر کردن
تصویر دیر کردن
تاخیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشد کردن
تصویر رشد کردن
بالیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باد کردن
تصویر باد کردن
نفخ، ورم و متورم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریع کردن
تصویر ریع کردن
ری کردن فزونیدن ورآمدن زیاد شدن غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زین کردن
تصویر زین کردن
آماده سواری کردن چارپا را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد کردن
تصویر زیاد کردن
افزاییدن افزودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلد کردن
تصویر جلد کردن
پوشنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهد کردن
تصویر جهد کردن
کوشش کردن سعی کردن رنج بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسد کردن
تصویر حسد کردن
حسد بردن، حسد ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایل کردن
تصویر ایل کردن
زیر فرمان گرفتن، رام کردن مطیع کردن منقار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصاد کردن
تصویر حصاد کردن
درو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیا کردن
تصویر حیا کردن
شرم کردن شرم داشتن خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیط کردن
تصویر خیط کردن
لغزیدن بور کردن شرمنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیس کردن
تصویر خیس کردن
مرطوب کردن تر کردن، شاشیدن (بچه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیز کردن
تصویر خیز کردن
جهیدن جست برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفید کردن
تصویر سفید کردن
چیزی را به رنگ سفید درآوردن، زایل کردن چرک و جرم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود کردن
تصویر سود کردن
بهره بردن نفع کردن منفعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر کردن
تصویر سیر کردن
طی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تشجیع کردن برانگیختن: می خواهی مرا شیر کنی که از روی چوب (جوی) بپرم ک
فرهنگ لغت هوشیار
پخ کردن هموار کردن، پالودن پالایش، نرم کردن مایعی را از جداری که دارای منافذ کوچک است - و صافی نام نام دارد - عبور دادن تا مواد جامد از آن جدا شود تصفیه صافی کردن، هموار کردن رفع چین و چروک کردن: پارچه را با اتو کشیدن صاف کردن، تراشیدن صورت. یا صاف کردن سینه. به وسیله سرفه کردن سینه را راحت کردن تا آواز نیکو برآید یا تنفس آسان شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صادر کردن
تصویر صادر کردن
بیرون دادن برون فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفت کردن
تصویر صفت کردن
ستودن کسی یا چیزی را به نیکی یا زشتی یا بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
درست در آمدن درست در آمدن صادق بودن: گفته شما در این مورد صدق نمی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا کردن
تصویر صفا کردن
آشتی و صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعود کردن
تصویر صعود کردن
بالا رفتن پایگاه بلند یافتن بر آمدن بر رفتن ارتقا یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرف کردن
تصویر صرف کردن
خرج کردن، مصرف کردن، نفقه کردن، بکار بردن، هزینه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خواندن خوانش بانگ کردن آواز دادن آوازی از شیئی بیرون آمدن، کسی را به نام خواندن و احضار کردن: حسن را صدا کرد و گفت
فرهنگ لغت هوشیار